محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

نی نی مامانش

وای....

وایییییییییییییییییییییییییی الان اومدن مامورا تو خونمون ماهواره مونو بردن کلی  دست و پاهام داره میلرزه خدا...... خیلی ترسیدم..... بهشون گفتم به جای ماهواره جمع کردن دزد ماشین مون بگیرین ....
5 مرداد 1391

خبر.....

سلامممم صبح به خیرررررر دیشب اینقدر توپپپ خوابیدم که نگو خواب خونه مامان خیلی مزه میده  صبح بیدار شدم  می خواستم برم آزمایش مو بگیرم به آزمایشگاه رسیدم جواب آزمایشم پیدا نمیشد وقتی دادن دستم شد negetiv سطح هورمنم زیر 10 بود ... خانومه گفت باید 2 3 هفته دیگه هم بیای ببینی بالا رفته یا نه ... حالا میرم ببینم مامان شدم بلاخره یا نه دیدین گفتن زوده هی گفتین برو برو ....... من که میدونستم ... این شکلکه خیلی گناه داره الهیییییییییییییییییی     اینم من گامبووو به امیدد اون روزز که منم تو دلم نی نی باشه ...
5 مرداد 1391
1410 0 165 ادامه مطلب

دنیای این روزای من ....

  دینگ دینگ من اومدم ..... وای خیلی خسته ام هلاکممم هلاک سرگیجه گرفتم ... اگه پای سیستم خولبم برد جواب ندادم بدونین چرا امروز یه تن مرغ اومد به قیمت 5100 کیلویی و هزار تا مشتری.... دیگه شانس من روزای آزمایش ام اینجوری شد مردم مثه مور ملخ ریخته بودن باید هر کسی یه کاری میکرد یعنی دیگه نا برام نمونده از بس مردم غر زدن و فحشمون دادن آخه مگه مرغا مال بابامه دلم برای علیرضا تنگ شده فردا هم نمیاد.... هنوز تهرانه دلم براش پر پر میزنه شبا میرم خونه مامانم ولی خب نمیدونم چرا خواب راحت ندارم خونه خودمو میخوام ...
3 مرداد 1391

4 اسفند و 5 اسفند

دیشب با دوستای بابا رفتیم بیرون خیلی خوش گذشت شامم رفتیم پیتزا روبانی یه عالمه پیتزا خوردیم وای چه حالی داد   بعدش خاله رکسانا گفت میخواد اسم نی نی هاشو بزاره رادمهر و رادمان چه باحال میشه رادین رادمان رادمهر خیلی اسم های قشنگی هستن بعد اومدیم خونه خاله سرور دیشب تنها بود و یکم میترسید با هم کلی  حرف زدیم و در دل کردیم  امیدوارم دیگه نترسیده باشه  بابات باهم قهر کرده بود چون جلو دوستاش ضایعش کردم آخه به خاله سارا حسودیم میشه چون عمو وجید خیلی بهش توجه میکنه  به خاله رکسانا هم همین طور  آخه خدا به اون دوتا نی نی دیگه داده در حال که اون رادین هم رو داره اما من همون یکدونشم ندارم من جدیدا خیلی حسود شدم ...
5 اسفند 1390

یک هدیه

ازتون میخوام برین توی این وبلاگ http://gij-gah.blogfa.com/  میخوام بخونین شاید بهترین هدیه بود که گرفتم   ...
4 اسفند 1390

روز حسرت

خیلی دیره وقت فکر کردن ندارم... نمیدونم چرا باز یادم میارم... دوست دارم فکر نکنم اما نمیشه ............ این آهنگگگگ رو خیلی خیلی دوست دارم منو یاد همسری و اولین روزای عقدمون  و روزایی که عشق جان تو دلم بود میندازه که میرفتیم بیرون چقدر خوش میگذشت و من دستمو رو شکمم نیزاشتم و تو دلم با نی نی جرف میزدم خییییلی چه روزای خوبی بود غیر مدت آخر همه روزاش خوب بود و قشنگ چه روزای شیرینی بود عشق جان پریشب خیلی درد کشیدم خیلی ..نصفه شب یک کف دست لخته خون.... اون تو بودی خیلی سخت بود دکمه توالت رو زدم و تو توی آبا پیچ خوردی  پیچ خوردی و رفتی  آخ عزیزکم امروز رفتم دکتر نفر آخر من شدم من و منشی بودیم فقط توی اون مدت چقدرررر مادراا...
3 اسفند 1390

عشق کوچولوم رفت دیگه ندارمش

سلام  نی نی   نازم سقط شد       دیگه نیست              رفت              خیلی زود رفت حالا میفهمم آجی نسترن چی میگفت  :-----درد نزدن قلبش از دردایی که داری بدتره----- کاش حداقل یه بار صدای قلبشو میشنیدم       آخه آرزوم بود     رفتم گفتن نیست تا خونه تنها با چه حالی اومدم          واسه مامانم غصه نخوره       فکر نکنه ناراحتم &n...
1 اسفند 1390